بسم رب الزهرا بسم رب الزهرا بسم رب الزهرا بسم رب الزهرا بسم رب الزهرا می دانم که امروزه آزادی مطبوعات امری متعارف و معمولی و آزادی دفاع در کلیه محکمه های قضایی عالم و آزادی اندیشه پذیرفته بسم رب الزهرا دود بود و دود بود و دود بود یا زهرا...
صلات العارفین زهراست زهرا
نجات السالکین زهراست زهرا
چه کس دارد چنین بانویی ای حشر
برات الذاکرین زهراست زهرا
اگر زهرا نبود ایمان کجا بود
نزول کوثر و قرآن کجا بود
اگر زهرا نبود آیا جنان بود ؟
بهشت و روضه رضوان کجا بود
خدا را شرح اوصاف جمالی
جلال ذوالجلال ذوالجلالی
بنازم دختر بدرالدَجی را
که توصیفش نگنجد در خیالی
به تاج انبیا چتر ولایش
امامان مبین تحت لوایش
پناه هر نبی و هر ولی اوست
طنین ناطق قرآن صدایش
سلامش روح و ریحان پیمبر
کلامش بهجت جان پیمبر
وجودش نشأت نور نبوت
نمازش غرق سبحان پیمبر
قیام اوست راه پیروانش
مرام او پناه شیعیانش
در و دیوار بیت زخمی او
نشان رهنمای دوستانش
چه بد بر حضرتش آزار دادند
به گنج سینه اش مسمار دادند
شرر افتاد بر بیتش ولیکن
بدست او امان النار دادند
اگر چه کوچه کوی محنت اوست
مسیر اقتدار و عزت اوست
زمان هفته تاریک تاریخ
امامت روی دوش عصمت اوست
گل آلاله مولاست زهرا
نه گل انسیة الحوراست زهرا
اگر چه پای تا سر درد و زخم است
علی را عشق سر تا پاست زهرا
لگد را چون تحمل کرد ای وای
مدال از سینه اش گل کرد ای وای
چه گویم از عبوری وحشیانه
که درب خانه را پل کرد ای وای
یا زهرا...
زبان ، ترنَم درد تو را بهانه گرفت
به یاد داغ تو آتش ز دل زبانه گرفت
فلک ز درد تو نالید ای سکوت صبور!
که دست ظلم به کتف تو تازیانه گرفت
سیاه شد وسط روز ، آسمان کبود
مگر ز پیکر پاک تو این نشانه گرفت
تو آفتاب حیا بودی ای نمونه دین
غروب آمد و جسم تو را شبانه گرفت
شبی که دست علی بود و جسم بی جانت
تحمل غم او را به دل زمانه گرفت
نشان عزت و عصمت فروغ ایمانی
زمین اگر چه تو را گنج بی نشانه گرفت
تویی که معنی عشق و فروغ خورشیدی
بشر ز مهر تو سر مشق جاودانه گرفت
غزل به پای تو شرمنده ماند ، چون نعیمی
که ناله های دل آمد ره ترانه گرفت
یا زهرا...
ای ذکر آشنا ریحانة النبی
ای نغمه ولا ریحانة النبی
شرح عطوفتی روح محبتی
آیینه وفا ریحانة النبی
شمس کرامتی ماه عنایتی
بانوی ذوالعطا ریحانة النبی
بنت الهدی تویی امّ الحیا تویی
محبوبه خدا ریحانة النبی
خورشید زندگی مهتاب بندگی
ای نور حق نما ریحانة النبی
بی تو فلک نبود ذکر ملک نبود
ای باعث بقا ریحانة النبی
عشقت نیاز دل ذکرت نماز دل
یا سامع الدعا ریحانة النبی
رکن شجاعتی فریاد غربتی
طراح کربلا ریحانة النبی
با این همه مقام بانوی ذوالکرام
گشتی چرا فدا ریحانة النبی
عمر تو کم چرا ؟ قد تو خم چرا ؟
دلخون شدی چرا ؟ ریحانة النبی
دشمن حیا نکرد شرم از خدا نکرد
از کینه زد تو را ریحانة النبی
ای یاور علی نیلوفر علی
دلدار مرتضی ریحانة النبی
گفتی تو در سجود با صورتی کبود
ای منتقم بیا ریحانةالنی
یا زهرا...
کمان کشید غم و سینه را نشانه گرفت
چنان که آتش دل تا فلک زبانه گرفت
خدا گواست که خورشید از حرارت سوخت
از آتشی که از آن سوی درب خانه گرفت
در آن چمن که دل باغبان چو شمع گداخت
چگونه بلبل دلخسته آشیانه گرفت
شفق ز دیده دل خون گریست چون زهرا
برای گیسوی زینب به دست ، شانه گرفت
به پیش چشم علی تیره شد رخ مه و مهر
چو روی حبیبه ی حق زان شه زمانه گرفت
ز بس که فاطمه رنجیده بود از امت
دل از حیات خود آن گوهر یگانه گرفت
چه گویم آن عدو جان محسن و زهرا
میانه ی در و دیوار ظالمانه گرفت ؟
علی چه کرد و چه گفت ای خدا ! در آن شب تار
که زینب از غم بی مادری بهانه گرفت
برای آنکه بماند نهان ز چشم عدو
علی مراسم تدفین او شبانه گرفت
زمانه هیچ علی را به منزلت نشناخت
بدان دلیل که تصمیم غاصبانه گرفت
گدای فاطمه ای نعیمی برو خوش باش
کنیز فضه ی او افسر شهانه گرفت
به سوی فاطمه هرکس که برد دست نیاز
ز دست فاطمه بی واسطه اعانه گرفت
یا زهرا...
شدهاست ، در حال حاضر کل این آزادی ها موجود است ولی سخن گفتن از مصائب آل رسول و نگاشتن آلام و دردها و اندوه های انان
گناهی نابخشودنی محسوب میگردد.
چشم ها و گوش ها یکسره متوجه او شد ، در این هنگام بود که ناله حزین فاطمه زهرا سلام الله علیها بلند شد ، همچون باران اشک
می ریخت و در پی پیامبر را که در چند قدمیش بود صدا می زد :
بابا ، ای رسول خدا ، بابا ، ای رسول خدا !
گویی که از طنین این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد .
زهرا رفت تا به آن تربت روی آورد ، ان غائبی که همیشه در بین مردم است و از بین آنان نمی رود و این چنین استغاثه نمود :
بابا ، ای رسول خدا ، پس از تو ، از دست زاده خطاب و زاده ابو قحافه چه ها که بر سر ما نیامد !
یا زهرا...
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
Design By : Pars Skin |