سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میخ در

بسم رب الزهرا...

یا زهرا سلام الله علیها
نمیدونم چی بگم
یه اشتباهی کردم در حد تیم ملی
با اینکه میدونستم امروز پنج شنبه هست
با اینکه میدونستم حضرت زهرا نگام میکنه
اما...
گند زدم ،گند زدم
گند زدم
غلط کردم
به بزرگواری خودتون منو ببخشید ، گول خوردم ، خودت میدونی گول خوردم
 خودت دستمو بگیر 
با اینکه میدونم از من ناراحتی اما میدونم که رهام نمیکنی
پس برام دعا کن که دیگه تکرار نکنم .
یا زهرا... 


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 9:15 عصر توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا

یا زهرا سلام الله علیها...



از خدیجه سلام الله علیها نقل شده است که فرمود : چون ولادت فرزندم نزدیک شد به سراغ قابله های قریش فرستادم ولی چون همسر محمد صلی الله علیه وآله بودم از آمدن امتناع ورزیدند ، در همین هنگام چهار زن بر من وارد شدند با جمال و زیبایی و نورانیتی وصف نشدنی ، یکی از آنان گفت : من مادر تو حوایم ، و دیگری گفت : من آسیه ام ، و سومی گفت : من ام کلثوم خواهر حضرت موسی هستم ، چهارمی گفت : من مریم هستم ، آمده ایم تا به تو در امر زادن کمک کنیم .
این روایت در منابع اهل سنت ذکر شده که عبارتند از : ذخائرالعقبی ، صفوری شافعی ، ینابیع الموده

منبع : فاطمه الزهرا من المهد الی الحد .


سلام


می خوام یه کم حرف بزنم با دوستانی که کمی خشک مقدس و متحجر هستن ! البته تو خونه و برای خانوده !
دوستانی که در هیئت ها سوپر سینه زن هستن ! اما تو خونه حاجی زهر مار !
بزرگوار منو ببخش که یه کمی تند صحبت می کنم ! ، این حرفایی هم که می زنم می خوام رسم رفاقت رو به جا بیارم ، البته منظورم با شخص خاصی نیست ، منظورم همون طیفی هست که بالا ذکر کردم .
بعضی از دوستان هستن که وقتی با رفقاشون هستن ، همچین میگن و میخندن که هرکی ندونه فکر می کنه اینا محیط خانواده رو تبدیل به بهشت کردن ! ، اما خبر ندارن که این بنده خدا محیط خانواده رو تبدیل به قسمتی از جهنم کرده و به اسم دین و مذهب همه رو از دین و مذهب فراری میده !
بزرگواری که این مطلب رو می خونی ، اگر هم اهل هیئت و این حرفا نیستی ، تا آخر این مطلب رو بخون ، شاید به دردت بخوره .
دوست عزیز ، این مطلب رو به مناسبت تولد مادرمون حضرت زهرا سلام الله علها نوشتم ، پس بهتر که ربطش بدم به خانم های محترم .
اگر تو منزل خواهر داری ، تو برقراری رابطه با خواهرت اکسیر محبت رو فراموش نکن ، اینجور نباشه که با خواهرت همچین خشک و بی روح برخورد کنی که حالش از هرچی بچه مذهبی و دین به هم بخوره از دین فراری بشه !
طوری نباشه وقتی با رفقات هستی بگی و بخندی اما زمانیکه وارد منزل میشی و خواهرت رو می بینی جوری برخورد کنی که از شما فراری بشه ، ما عشق ورزیدن به خواهرمون رو از مولامون سیدالشهدا یاد گرفتیم ، !
تو این جنگی که استکبار بر علیه ما شروع کرده و داره وجب به وجب کشورمون رو شخم می زنه خیلی باید هواسمون جمع باشه ! فکر نکنی که جنگ فقط اینه که موشک از آسمون بیاد روی سرت ! همین انواع و اقسام فیلم های مبتذل و شبکه های ماهواره ای و مانمکن های ول گرد تو خیابونها ، برای انحراف خواهر من و شما خیلی هم زیاد هست !
فقط می خواستم بدونی که کلا جنس دختر تشنه محبت و اگر این محبت رو از برادرش نبینه یقین داشته باش هستن روبه صفتایی که از این اخلاق بد سوء استفاده کنن و نوعی محبت مصنوعی رو نشون خواهر من و شما بدن و اونارو شکار کنن ، باید با خواهرت درون منزل رفاقت کنی ، خدا کنه بتونم منظورم رو برسونم ، واقعا باید با خواهرت رفاقت کنی ، با خواهرت گردش برو ، سینما برو ، کوه برو ، خلاصه هواشو داشته باش ، که اگر دیر متوجه بشی دیگه پشیمونی فایده ای نداره !


مادر جان می خواستم با شما هم کمی درد و دل کنم ، ما اگر به خاطر ولادت شما خوشحال هستیم ، ته دلمون ناراحتی های زیادی داریم ، از بابت دختران شیعه بحرینی ، دختران ایرانی که در کشورهای عربی مورد سوء استفاده قرار می گیرن ، از بابت تمام زنان جهان که استکبار جهانی هرجور که بخواد با اونها برخورد می کنه اما به اسم آزادی ! به خاطر زن هایی که در فلسطین اشغالی درون ویترین فروشگاه ها جهت فروش قرار داده می شن ! خلاصه شما از درد دل ما خبر داری ، مادر جان یه درخواست هم از شما دارم ، هر کاری خواستید تو این دنیا با من بکنید ، هر چیزی رو خواستید از من بگیرید ، اما عشق به خودتون و امام حسن مجتبی رو از من نگیرید ، من رو از روضه ها جدا نکنید ، اشک چشم رو از من نگیرید ،از مشکلات ما خبر داری ، که اگر هم مدد شما نبود تا به حال شاید من هم دیگه به فکر نوشتن همچین مطالبی نبودم ،؛ البته شاید نداره ، قطعا همینجوری بود !
 مادر جان ماهم از فرزند شما ، امام حسن مجتبی علیه السلام پیروی می کنیم ، اون آقایی که مادرش رو در مقابل چشمانش کتک زدن و هر روز قاتل مادرش رو میدید و دم نمی زد !
ماهم خون دل می خوریم و صبر می کنیم تا زمان گرفتن انتقام برسه .
یا زهرا...


نوشته شده در دوشنبه 90/3/2ساعت 7:15 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا

یا زهرا سلام الله علیها...




رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است که فرمود : زمانی که فاطمه را می دیدم آنچه را که پس از من بر سر او خواهد آمد به یاد می آورم ، گویی می بینم که ذلت در خانه اش وارد شده و حریم وی حتک حرمت گردیده و حقش غصب شده و از میراثش محروم گشته است ، پهلویش را شکسته اند و جنینش را سقط کرده و مقتول ساخته اند ، می بینم که او فریاد می زند : یا محمد ولی کسی به او جواب نمی دهد ، استغاثه می کند ولی کسی به فریاد او نمی رسد ، بعد از من همواره محزون و اندوهگین و گریان خواهد بود ، گاهی انقطاع وحی از خانه اش را به یاد خواهد آورد و گاهی فراق مرا متدکر خواهد گردید .
هنگامیکه شب بر آن خانه دامن گستر احساس تنهایی می کند و به یاد شب هایی می افتد که در آن ها صدا و ندای قران را از من می شنید ، آری او را می بینم که بعد از آن همه عزت در زمان پدر به ذلت و خواری پس از من دچار خواهد شد .

بحار جلد 3 ص 172-173 و فاطمة الزهرا من المهد الی االحد


 

از خونه می زنی بیرون به قصد هیئت رفتن .
پشت موتور میشینی ، تو مسیر ، باد خنکی رو احساس می کنی .
به حسینیه می رسی ، چندتا از رفقا جلو درب هستن ، سلام و احوال پرسی می کنی .
بعد از چند دقیقه وارد حسینیه می شی .
هوای خوبی داره ، حاج آقا منبرش رو شروع کرده ، تو هم میشینی پای منبر .
چند نفری بیشتر پای منبر نیستن !
بعد از چند دقیقه میبینی جمعیت بیشتر و بیشتر می شه ...
منبر تموم می شه ، فضای حسینیه پر از جمعیت شده .
مناجات شروع میشه ، حالا مداحی...
دیگه تقریبا فضای خالی نمی بینی .
مداح می گه خودتون رو آماده کنید برای سینه زنی .
تقریبا همه بدن هاشون رو برهنه می کنن .
سینه زنی شروع می شه .
با انرژی سینه می زنی .
چند دقیقه که می گذره ، هوای داخل حسینیه تغییر می کنه ...
احساس می کنی کم آوردی ، خسته شدی ، دیگه نمی تونی سینه بزنی ، انگار داری خفه می شی  ...!
یه آن یه فکری به ذهنت می رسه ...
یه چیزی یادت می آد ، مادرت رو به یاد می آری...
وقتی پشت در بود ، اونجاهم درب رو آتیش زده بودن ، محیط اطراف در گرم بوده ، مادر پشت در بوده ، وقتی که درب رو با ضربه لگد باز می کنن !
بین در و دیوار قرار می گیره !
تازه درب رو هم روش فشار می دن! اما تو چی...
خودت اومدی سینه می زنی ، کسی به زور تو رو نگه نداشته ، میتونی ول کنی بری ، با هر سینه ای که میزنی خیلی از مسائل برات تداعی می شن ، به خودت می آی ...
تو بدن تو که میخ فرو نرفته ، حالا یه کمی هوای داخل حسینیه گرم شده ، همین...
دوباره انرژی می گیری ، جون می گیری...
انگار ینفر بهت مدد داده ، تا آخر مجلس سینه می زنی .
حالا وقت دعا رسیده...
به رسم مادر باید برای همه دعا کنی .
یاد همه می افتی .
همه اونایی که همون لحظه در حالت گناه هستن ، همه دختر پسرایی که تو خیابونا هستن و خبر ندارن روز شهادت مادرشون هست ! ، همه اونایی که بالاخره به دلایلی این روز رو فراموش کردن ، یاد شیعیان بحرین می افتی ، یاد آیات ...
یاد امام زمان می افتی ، برای همه دعا می کنی ، برای فرج دعا می کنی بعد هم برای خودت.
بر قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها لعنت...

یا زهرا...

 


نوشته شده در یکشنبه 90/2/18ساعت 6:3 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا


یا زهرا سلام الله علیها...



مادرمون رو کشتن !
دیگه شروع شد ...
علی ، تنها شد...
باید منتظر باشیم سجاده از زیر پای حسن بکشن...
باید منتظر باشیم ، بدن حسن رو تیر بارون کنن...
باید منتظر باشیم رقیه هم شبیه مادرش سیلی بخوره...
باید منتظر کربلا باشیم...
باید منتظر باشیم غرور عباس بشکنه...
باید منتظر باشیم حسین رو ذبح کنن...
همه چیز از اینجا شروع شد ، از کوجه و سیلی و در و دیوار و میخ و محسن...
ناله های زینب از اینجا شروع میشه و تا کربلا ادامه پیدا می کنه...
لعنت اما زمان ما بر قاتلین مادرمون...

یا زهرا...


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/15ساعت 1:56 عصر توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا


یا زهرا سلام الله علیها...


چرا امیرالمومنین در برابر کتک خوردن ناموس خدا ، حضرت زهرا سلام الله علیها سکوت کردن ؟!
چرا امام حسن علیها السلام ، زمانیکه به خودشون و به پدر و مادرشون دشنام داده می شه ! سکوت می کنن و می فرمایند هر چه می خواهی بگو اما به مادرمون دشنام نده ؟!
چرا اما حسن علیه السلام مجبور به پذیرفتن صلح با معاویه می شن ؟!
آیا غیر از این بود که یاوری نداشتن ؟1
آیا امام مظلوم ما نبود که در گودال قتلگاه ، زمانیکه که ذوالجناح بدون امام علیه السلام به خیام برگشت ! و اهل خیام ، او را بدون سوار دیدند شروع به لطمه زدن و شیون کردند و در همین زمان امام مظلوم ما با چشمان پر از اشک و محاسنی خونین ! نوامیس خود را می نگریستند و می فرمودند : شما با من جنگ دارید ، با اهل حرم چکار دارید ؟1
آیا امام ما نبود که در حال غسل دادن حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ، زمانیکه دست مبارکشون به بازوی حضرت رسید ، دو زانوی خود را در بغل گرفتن ! و آنقدر اشک ریختن که چشمان مبارکشان همانند ماه درخشش گرفت ؟!
آیا حرمین شریفین عسکریین را منهدم و ویران نکردن ؟!
آیا کتاب آیات شیطانی را ننوشتن ؟!
آیا قرآن را آتش نزدن ؟!
آیا کاریکاتور پیامبر رحمت ، حضرت محمد مصطفی ، صلی الله علیه وآله را نکشیدن ؟!
آیا شهدای 8 سال دفاع مقدس را جنگ طلب نخواندند ؟!
آیا زنان و دختران ایران در سوسنگرد مورد سوءاستفاده قرار نگرفتن ؟!
آیا چندین نفر از بهترین سربازان این انقلاب در دستان شقی ترین موجودات کره زمین اسیر نیستن ؟!
آیا در همین تهران خود ما ، زیارت عاشورا آتش نزدن ؟!
آیا به حضرت روح الله جام زهر ندادن ؟!
آیا ظهر عاشورا سوت و کف نزدن ؟!
آیا به نایب امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نامه ای ننوشتن مبنی بر اینکه جام زهر را بنوش ؟!
آیا در همین تهران خود ما دختران محجبه را به جرم محجبه بودن ! مورد ضرب و شتم قرار ندادن ؟!
و حالا مصیبتی بزرگ ...!!!
بازهم شیعه باید ناموس خود را هزینه کند !!!
زنان و دختران شیعه در بحرین دستگیر می شن ! ، لمس می شن ! ، و معلوم نیست به کجا انتقال داده می شن !!!
زنان و دخترانی که شیعه حضرت زهرا سلام الله علیها هستن
سیاسیون ما ، در حال دعوا به خاطر قدرت هستن و یک موضع قاطعانه اتخاذ نمی کنن !!!
ما تا کی باید از ناموس خودمون هزینه کنیم ؟؟؟
امام زمان ما فرمودن مصائب عمه مارا زیاد یاد کنید
زینب سلام الله علیها را از محله یهودی ها عبور دادن !
ایشان را به مجلس شراب بردن !
حالا تاریخ در حال تکرار است !
دوباره کاروان اسرا !
زنان و دختران شیعه !
نوامیس امام زمان !
به دست پست فطرت های سعودی !، ربوده می شن ! ، لمس می شن ! ، معلوم نیست به کجا برده می شن !!!
مشکل ما از کجا نشأت می گیره ؟؟؟
دیگه احمد متوسلیان نداریم !
احمد کاظمی نداریم !
باکری نداریم !
همت نداریم !
چمران نداریم !
خرازی نداریم !
علی تنهاست !!!
وقتی نزدیک ترین یار علی به او خیانت می کنه !!! دیگه جای بحثی نمی مونه !
چرا علی در قضیه کوچه سکوت اختیار کرد ؟!!!
چون یاری برای قیام نداشت !!!
و بازهم علی تنها مانده !!!
تو قائله 78 تا اونجایی که این حقیر به یاد دارم 15 سرادار سپاه به حمایت از مقام ولایت برای رییس جمهور وقت نامه نوشتن اما در فتنه 88 چند نفر این کا رو انجام دادن ؟؟؟
و حالاهم که یار نزدیک علی و بی معرفتی و نمک خوردن و نمک دان شکستن !!!
چند شب پیش روضه حضرت زهرا سلام الله علیها بودم ، حاجی گفت : وقتی تو جبهه برای بچه رزمنده ها روضه بی بی رو می خوندم تو خاک غلط می زدن !!! اصلا نمی تونستن روضه حضرت زهرا گوش بدن ! حالا چی شده که باید به شماها تذکر بدم که دارم براتون روضه حضرت زهرا می خونم ؟!!!
واقعا چی به سر ما اومده؟؟؟!!!
دنیای اسلام هر بلایی به سرش میاد دلیلش این که از زیر پرچم امیرالمونین رفته بیرون ، خدا لعنت کنه مسببین شورای سقیفه رو ، باید ببینیم در حال حاضر شورای ثقیفه چه اشخاص و گروه هایی هستن ؟؟؟
علی تنها مونده !!!
سعودی های شهوت پرست نوامیس امام زمان رو بردن !!!
خط قرمز ما کجاست ؟؟؟
اصلا ما خط قرمزی داریم یا نه؟؟؟
زنان و دختران شیعه در بحرین توسط سعودی های شهوت پرست ربوده می شن ! و مورد آزار و اذیت قرار می گیرن ! بعد کشته می شن !
صهیونیست های لعنتی با تمام قوا در حال برنامه ریزی برای جوونای ما هستن ، انواع و اقسام شبکه های فارسی زبان بیگانه دارن فرهنگ مارو به نابودی می کشن ، بعد سیاسیون محترم به جای اینکه گوش به فرمان مقام عظمای ولایت باشن ....
درضمن این نکته فراموش نشه اونایی که تشریف می برن عمره و پول هاشون رو دو دستی تقدیم آل سعود می کنن باید بدونن که تو جنایت های اون کثافت ها شریک هستن ...
دلم پر از درد ، پر از حرفایی که نمی دونم چطور باید بگمشون ، دلم برای جوونایی که تو بحرین خواهر ها و مادرهاشون ، جلوی چشمشون برده شدن ، خیلی می سوزه اما افسوس که کاری از من ساخته نیست! افسوس...
یا مولانا یا صاحب الزمان
الغوث الغوث الغوث
ادرکنی ادرکنی ادرکنی
الساعة الساعة الساعة
العجل العجل العجل
به حق محمد و آله الطاهرین
یا زهرا...


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 1:29 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا

میگن علی علیه السلام تو خونه بود که 40 مرد جنگی اومدن دنبالش ! مولا خواست بره درب رو باز کنه ، اما حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودن : علی تو بشین ، من خودم درب رو باز میکنم !
ابن عباس به مولا ایراد گرفت ! علی چرا تو درب خونه رو باز نکردی ؟! که این بلاها به سر زهرا نیاد ؟!
مولا در جواب فرمودن که این ایراد رو باید به پیغمبر بگیری که به من فرمود هرچی زهرا گفت باید اطاعت کنی ، من می خواستم درب رو باز کنم اما زهرا گفت علی تو بشین من خودم باز میکنم !
حرف دل :
شاید بی بی دلایلی داشته که به امیرالمومنین فرمودن تو بشین من خودم درب رو باز میکنم .
شاید بی بی فکر کردن مولا داماد پیغمبر ، اما خودشون دختر پیغمبر هستن ، این مردم احترامشون رو نگه میدارن .
شاید بی بی فکر کردن ، چون خودشون زن هستن ، این مردم احترامشون رو به عنوان یک زن نگه میدارن !
امام زمان ببخشید آقا ! این مطلب رو می نویسم ، نمک به زخمت می ریزم ، دلتون بشکنه ! بالاخره امشب به روایتی شب شهادت مادرتون هست ، چه اشکالی داره شما هم اشکی بریزید با خوندن این وبلاگ .
شاید بی بی فکر کرده زنان این مردم به مردهاشون گفتن : فاطمه شش ماهه در شکم داره ، هرچی هم که باشه به خاطر این طفل کاری با زهرا ندارن !
خیلی مردی عمر !مردونگی رو به حد اعلا نشون دادی ! اونجا که با لگد انسیة الحورا رو بین در و دیوار قرار دادی !اونجا که با دستای بزرگ و مردونت با اون هیکل قوی که در برابر یک فرشته داشتی ! طوری سیلی به صورتش زدی که راه خونه اش رو گم کنه !
اما عمر ! چرا اونجا که مولای ما تو رو به زمین زد و عمامه از سر برداشت و خواست خفه ات کنه نتونستی با همون دستایی که سیلی زده بودی در برابرش بایستی ؟!!!
می دونی چرا؟
چون مرد این کار نبودی ...
چون نامردی...
آقا جان مادرت رو که کشتن !!!
زنان شیعه توسط آل سعود لعنتی با اون دستان کثیفشون لمس شدن !
نوامیس ما تو ایران توسط این ماهواره های لعنتی تیکه تیکه شدن !
ظهر عاشورا سوت و کف زدن زیارت عاشورا آتیش زدن و خندیدن و مرگ بر اصل ولایت فقیه گفتن !
 جدَ شمارو ذبح کردن !
امام حسن رو تیربارون کردن !
عمه شمارو از محله یهودی ها عبور دادن !
عمه شمارو تو مجلس شراب بردن!
عموی بزرگوار شمارو شبیه خار پشت کردن !
پس ای مرحم بازوی زهرا کی می آیی؟؟؟
یا زهرا...


نوشته شده در یکشنبه 90/1/28ساعت 12:36 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا


یا زهرا سلام الله علیها...


امیرالمومنین برای تهیه طعامی برای زن و بچه ‏هایش به خانه‏ ی یک نفر یهودی به نام زید آمد و از او مقداری جو خواست و چون پول نداشت یک لباس از لباسهای فاطمه علیهاالسلام را گرو گذاشت و جو را برداشت و به خانه برگشت. از آن سو، زید آن لباس را در یکی از اتاقها قرار دارد و به کار خود پرداخت، اما زن او شبانه مشاهده کرد نوری از آن اتاق به بیرون می‏تابد و هیچ از قضیه آگاه نبود، خیلی وحشت کرد و به سراغ شوهرش رفته، او را از خواب بیدار کرد و جریان را به عرض او رسانید. زید اساسا جریان چادر را در ذهن خود نداشت، با تمام نگرانی و احتیاط وارد اتاق شد و به هر سو نگریست، چیزی و کسی نیافت، ناگاه متوجه شد که لباس پاره ‏پاره‏ ی زهرا در گوشه‏ ای افتاده و نور پرفروغی از همان لباس ساطع است. چون این منظره را دید نور لباس زهرا را که از نور الهی و از زهد و تقوای آن حضرت سرچشمه گرفته بود، برقلب یهودی تابید و آن را روشن ساخت و لذا بی‏ درنگ ایمان آورده و در جرگه‏ ی مسلمانان قرار گرفت و زن او نیز چون این کرامت عظیم را مشاهده کرد ایمان آورد و بدین طریق هشتاد نفر از یهودیان همسایه زید با دیدن این منظره‏ ی عجیب مسلمان گردیدند و ید بیضای موسی ،  و اثر پیرهن یوسف بر چشمان یعقوب نابینا را تداعی کردند و با زبان حال گفتند: چادر زهرا از پیراهن یوسف و از ید بیضای حضرت موسی قوی‏تر و ارزشمندتر است .

منبع : مناقب ابن شهر آشوب ، جلد 3 ، صفحه 339 و بحار الانوار جلد 43 صفحه 330

یا امیر المومنین حق داشتی بری با چاه درد و دل کنی !
مسلمانان باعث خاکی شدن چادر زهرا شدند !
اما یهودی ها با چادر زهرا مسلمان شدن !
راستی یا امیر المومنین ، چقدر خوب شد که امام حسن علیه السلام تو کوچه همراه مادرشون بودن ، چون اگر همراه حضرت زهرا سلام الله علیها کسی نبود چطور میخواستن راه منزل رو پیدا کنن ؟!
آخه اون نامرد وقتی به مادرمون سیلی زد! ، میگن مادرمون یه لحظه راه خونرو گم کردن !
میگن وقتی با امام حسن علیه السلام از خونه اومدن بیرون ، دست امام حسن علیه السلام تو دستای مادرشون بوده اما وقتی میخواستن برگردن خونه ، دست حضرت زهرا تو دستای امام حسن علیه السلام بوده !
راستی سینه زن !
هواست باشه تو این ایام چطوری باید سینه بزنی !
باید جوری سینه بزنی ، که سینه ات درد بگیره
نمیگم سینه ات بشکنه !، میگم سینه ات درد بگیره
التماس دعا

یا زهرا...


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/25ساعت 6:48 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
چندروزیه که سرم خیلی شلوغ شده و میخواستم به علت ضیق وقت  وبلاگم رو به روز نکنم اما با توجه به راهنمایی های یکی از دوستان بزرگوار و خوبم که بنده ارادت خاصی به ایشون دارم تصمیم گرفتم که در ایام فاطمیه وقت بیشری برای وبلاگ صرف کنم ، خدا ان شاءالله این دوست بزرگوار بنده را با خود مادرمون محشور بفرمایند...

حضرت علی علیه السلام به ابوبکر فرمودند :آیا کتاب خدا را میخوانی ؟ پاسخ داد آری ، فرمود : درباره کلام خدا چه میگویی که می فرماید : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ، درباره چه کسی نازل شده است ؟درباره ما یا غیر ما ؟ گفت : درباره شما نازل شده است ، علی علیه السلام فرمود : اگر شاهدانی به وقوع کار زشتی از فاطمه زهرا شهادت دهند تو چه باید بکنی ؟ ابوبکر گفت : همانگونه که بر دیگر زنان مسلمان در ارتکاب کارهای زشت حد جاری می کنم بر او هم حد جاری خواهم کرد ، علی علیه السلام فرمود : در این صورت نزد خدا از جمله کافران خواهی بود ، سوال کرد چرا ؟ امام فرمود : زیرا در این صورت شهادت خدای را بر پاکی زهرا رد کرده ای و شهادت مردم را پذیرفته ای .

منابع : فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد صفحه 60 و بحارالانوار جلد 10

یا زهرا...


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21ساعت 6:24 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

                                                                               بسم رب الزهرا

در علل الشرایع آمده است : وقتی که فاطمه زهرا سلام الله علیها به بستر بیماری افتاد و بر اثر همان بیماری از دنیا رفتند ابو بکر و عمر برای عیادت آمدند و اجازه ورود خواستند ، ولی ایشان اجازه نفرمودند ، وقتی ابوبکر چنین دید با خدا پیمان بست که هیچگاه زیر سقفی نخوابد تا آنکه از فاطمه زهرا سلام الله علیها اجازه ورود بگیرد و بتواند رضایتش را جلب کند ، بنابراین یک شب در صقیع خوابید بی هیچ سقفی ، عمر به سراغ امیر المومنین علیه السلام آمد و به ایشان گفت : چندین بار برای دیدن فاطمه رفته ایم ولی او از اینکه به ما اجازه ورود دهد تا بتوانیم او را از خود راضی کنیم خودداری کرده است ، آیا ممکن است شما برای ما اجازه ورود بگیرید ؟
مولا علی علیه السلام فرمود : بسیار خوب ، پس به سراغ فاطمه سلام الله علیها رفت و فرمود : ای دخت پیامبر ، شما از این دو مرد ناراحتی های فراوان دیده اید ، این دو نفر چندین بار برای دیدن شما آمده اند اما شما آنان را نپذیرفته و رد کرده اید ، ولی این دو از من خواسته اند که از شما برایشان اجازه ورود بگیرم ، حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمد : سوگند بخدا به آنان اجازه ورود نداده و کلمه ای با آنان سخن نخواهم گفت تا پدرم را ملاقات و از این دونفر شکایت کنم که به من چه ها کرده و چه ناروایی ها را مرتکب شده اند .
علی علیه السلام فرمود : ولی من نزد این دو ضمانت کرده ام که از شما برای ورود آن ها اذن بگیرم ، حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود : اگر شما تضمین کرده اید من حرفی ندارم چرا که خانه ،  خانه ی شماست و زنان از مردان پیروی می کنند و من نیز در هیچ مورد با شما مخالفت نخواهم کرد ، پس به هرکه دوست دارید اجازه دهید وارد خانه شود .
علی علیه السلام از منزل بیرون آمده به آن دو نفر اجازه ورود دادند .
وقتی که چشمان آن دو نفر به فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاد بر آن حضرت سلام کردند ، ولی ایشان جواب ندادند و روی خود را از آن دو برگرداندند ، آن ها بار دیگر جای خویش را تغییر دادند تا در مقابل صورت حضرتش قرار گیرند و این کار چندین بار تکرار گردید ، آنگاه حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود : یا علی ، پارچه را بر روی من بیفکن ، و به زنانی که اطرافشان بودند فرمودند : روی مرا از این دو برگردانید ، وقتی که زنان روی ایشان را از آن دو برگرداندند آنها مجددا به گونه نشستند که رو به روی حضرتش باشند .
ابوبکر گفت : ای دختر رسول خدا ، ما آمده ایم تا رضایت شما را جلب کنیم و خشم شما را نسبت به خودمان بزداییم ، از شما خواهش میکنیم ما را ببخشایی و از آنچه که نسبت به شما کرده ایم درگذری ، حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود : من با شما سخن نخواهم گفت تا آن که پدرم را ملاقات کنم و از شما دو نفر به ایشان شکایت کنم و از انچه نسبت به من انجام داده اید به رسول خدا صلی الله علیه وآله شکوه نمایم ، آنگاه رو به سوی امام علیه السلام کرده فرمود : من با آنان حرفی نخواهم زد تا اینکه از آنان چیزی را بپرسم که آن دو از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده اند ، اگر پاسخ درست دادند و راست گفتند تصمیم خواهم گرفت .
گفتند سوگند به خدا پاسخ خواهیم داد و در این پاسخ جز حق نگفته جز به راستی شهادت نخواهیم داد ، پس حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود : شما را به خدا سوگند می دهم آیا شنیده بودید که رسول خدا صلی الله علیه وآله بفرماید : فاطمه پاره تن من است و م از اویم ، هرکه او را بیازارد مرا آزرده و هرکه مرا بیازارد خدای را آزرده است و هرکه پس از مرگم او را بیازارد مانند کسی است که در زمان حیاتم او را آزرده باشد و هرکه او را در زمان حیاتم بیازارد مانند کسی است که او را بعد از مرگم آزرده باشد ؟
پاسخ دادند : آری والله
حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود : الحمدالله ، آنگاه ادامه داد : پروردگارا من تو را به شهادت می طلبم و ای کسانی که حاضرید شاهد باشید این دو نفر هم در زمان حیات و هم به هنگام مرگم مرا آزردند ، سوگند به خدا با شما حتی کلمه ای سخن نخواهم گفت تا انکه پروردگارم را ملاقات کرده و از شما دو تن شکایت کنم که چه بدی ها به او و به من کردید ، سوگند به خدا در هر نمازی که بخوانم تو را نفرین خواهم کرد .......
پس از شنیدن این سخن ابوبکر شروع کرد به نفرین و آرزوی مرگ برای خود و گفت : ای کاش مادرم مرا نزاییده بود ، عمر گفت : شگفت از مردمی که تو را زمامدار خود کرده اند و حال آنکه پیر مردی هستی که عقل خود را از دست داده ای ، به خاطر خشم زنی بی تابی میکنی و از رضایت او خوشحال میگردی ؟تو را با غضب یک زن چکار ؟آنگاه بر خواستند و بیرون رفتند .
هیچ نیازی نبود که جناب خلیفه پس از شنیدن سخنان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به آن گریه دست زندو نیز هیچ نیازی نبود که ابو بکر از خدا مرگ بطلبد و زاری به راه بیندازد ، چرا که برای وی  راضی کردن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سادگی امکان پذیر بود و به این صورت که حوق حضرتش را به ایشان برگردانده ، دست خود را از اراضی مربوط به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کوتاه و از اعمال خود معذرت خواهی کند .
ولی خلیفه چنین نمی خواست ، او می خواست که بر تعدی خود ادامه دهد و در موضع خویش یعنی خلافت بدون آنکه از آن ذره ای تنزل کند باقی بماند ، در عین حال رضایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نیز جلب کند !!!

منابع : ((فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد،،،علل الشرایع))

امام جعفر صادق(علیه السلام)  میفرماید: ما ائمه حجت خدا بر مردم هستیم و مادرمان فاطمة الزهراء(سلام الله علیها) حجت خدا بر ماست .

دشمن با سیلی بر رخسار ستم را از حد گذراند ، نا توان و سست باد دست طغیان و تجاوز !
تازیانه صدایی دارد که آن صدا در گوش زمانه طنین می افکند و چه تأثر انگیز است اثری که در بازوی حضرت زهرا سلام الله علیها چون دستواره باقی ماند ، بهترین دلیل است با سیاه شدن شانه او فضا تیره شد ، مگر خدا علی مرتضی علیه السلام را در این غم یاری کند ، ضربه غلاف شمشیر بر دو پهلوی حضرتش به سرش آورد آنچه را که آورد ، من خبر میخ در را نمی دانم ، از سینه اش بپرس که مخزن راز هاست ، درباره جنین بلندمرتبه او کاری شد که دل را خون میکند ، آیا آن ها که این کار را کردند می توانند چنین مطلب آشکاری را بپوشانند ؟
در و دیوار و خون ، گواهان راستینند بی آنکه پنهانی باشد، آن جنایتکار جنایتی بر جنین او روا داشت که از ناله آن کوهها از هم پاشیدند ، آیا باید با دختر پیامبر صلی الله علیه وآله به هوای حکومت اینگونه رفتار شود ؟ شگفتا از این !
آیا از ترس رسوایی باید آن مصیبت زده مجروح را از گریه باز داشت ؟
اللهم عجل لولیک الفرج

((این وبلاگ تا  پایان فاطمیه دوم به روز نمیشود))

یا زهرا...


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/17ساعت 10:55 عصر توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |

بسم رب الزهرا

بدون فاطمه هرگز به ما عطا نرسید

اجابتی ز خداوند بر دعا نرسید


بدون فاطمه اسلام مصطفی ابتر

بدون فاطمه قرآن به مصطفی نرسید


بغیر حضرت حیدر ندارد او همتا

کسی به درک مقامش به جز خدا نرسید


بجز عنایت زهرا کسی نشد شیعه

بدون فاطمه سلمان به مرتضی نرسید


بدون رخصت او دیده کی پر از اشک است ؟

کسی بدون براتش به کربلا نرسید


الا حقیقت عظمی که بی محبت تو

عنایتی ز خداوند سوی ما نرسید


تمامی در و دیوار خانه می داند

کسی به یاری حیدر به جز شما نرسید


قسم به ناله یا فضه ات در آن آتش

به زخم های کبود تنت دوا نرسید


به ناله گرچه حسن گفت : تازیانه مزن

به گوش قنفذ نامرد این صدا نرسید


ظهور روز قیامت مدینه را پر کرد

اگر چه موی پریش تو بر ملا نرسید


بغیر آرزوی مرگ تو ز همسایه

جواب خوبی و لطف تو یک دعا نرسید

یا زهرا...


نوشته شده در سه شنبه 90/1/16ساعت 5:37 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |


Design By : Pars Skin