میخ در
بسم رب الزهرا
زبان ، ترنَم درد تو را بهانه گرفت
به یاد داغ تو آتش ز دل زبانه گرفت
فلک ز درد تو نالید ای سکوت صبور!
که دست ظلم به کتف تو تازیانه گرفت
سیاه شد وسط روز ، آسمان کبود
مگر ز پیکر پاک تو این نشانه گرفت
تو آفتاب حیا بودی ای نمونه دین
غروب آمد و جسم تو را شبانه گرفت
شبی که دست علی بود و جسم بی جانت
تحمل غم او را به دل زمانه گرفت
نشان عزت و عصمت فروغ ایمانی
زمین اگر چه تو را گنج بی نشانه گرفت
تویی که معنی عشق و فروغ خورشیدی
بشر ز مهر تو سر مشق جاودانه گرفت
غزل به پای تو شرمنده ماند ، چون نعیمی
که ناله های دل آمد ره ترانه گرفت
یا زهرا...
نوشته شده در یکشنبه 90/1/7ساعت
10:11 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |
Design By : Pars Skin |