سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میخ در

بسم رب الزهرا

یا زهرا سلام الله علیها...




رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است که فرمود : زمانی که فاطمه را می دیدم آنچه را که پس از من بر سر او خواهد آمد به یاد می آورم ، گویی می بینم که ذلت در خانه اش وارد شده و حریم وی حتک حرمت گردیده و حقش غصب شده و از میراثش محروم گشته است ، پهلویش را شکسته اند و جنینش را سقط کرده و مقتول ساخته اند ، می بینم که او فریاد می زند : یا محمد ولی کسی به او جواب نمی دهد ، استغاثه می کند ولی کسی به فریاد او نمی رسد ، بعد از من همواره محزون و اندوهگین و گریان خواهد بود ، گاهی انقطاع وحی از خانه اش را به یاد خواهد آورد و گاهی فراق مرا متدکر خواهد گردید .
هنگامیکه شب بر آن خانه دامن گستر احساس تنهایی می کند و به یاد شب هایی می افتد که در آن ها صدا و ندای قران را از من می شنید ، آری او را می بینم که بعد از آن همه عزت در زمان پدر به ذلت و خواری پس از من دچار خواهد شد .

بحار جلد 3 ص 172-173 و فاطمة الزهرا من المهد الی االحد


 

از خونه می زنی بیرون به قصد هیئت رفتن .
پشت موتور میشینی ، تو مسیر ، باد خنکی رو احساس می کنی .
به حسینیه می رسی ، چندتا از رفقا جلو درب هستن ، سلام و احوال پرسی می کنی .
بعد از چند دقیقه وارد حسینیه می شی .
هوای خوبی داره ، حاج آقا منبرش رو شروع کرده ، تو هم میشینی پای منبر .
چند نفری بیشتر پای منبر نیستن !
بعد از چند دقیقه میبینی جمعیت بیشتر و بیشتر می شه ...
منبر تموم می شه ، فضای حسینیه پر از جمعیت شده .
مناجات شروع میشه ، حالا مداحی...
دیگه تقریبا فضای خالی نمی بینی .
مداح می گه خودتون رو آماده کنید برای سینه زنی .
تقریبا همه بدن هاشون رو برهنه می کنن .
سینه زنی شروع می شه .
با انرژی سینه می زنی .
چند دقیقه که می گذره ، هوای داخل حسینیه تغییر می کنه ...
احساس می کنی کم آوردی ، خسته شدی ، دیگه نمی تونی سینه بزنی ، انگار داری خفه می شی  ...!
یه آن یه فکری به ذهنت می رسه ...
یه چیزی یادت می آد ، مادرت رو به یاد می آری...
وقتی پشت در بود ، اونجاهم درب رو آتیش زده بودن ، محیط اطراف در گرم بوده ، مادر پشت در بوده ، وقتی که درب رو با ضربه لگد باز می کنن !
بین در و دیوار قرار می گیره !
تازه درب رو هم روش فشار می دن! اما تو چی...
خودت اومدی سینه می زنی ، کسی به زور تو رو نگه نداشته ، میتونی ول کنی بری ، با هر سینه ای که میزنی خیلی از مسائل برات تداعی می شن ، به خودت می آی ...
تو بدن تو که میخ فرو نرفته ، حالا یه کمی هوای داخل حسینیه گرم شده ، همین...
دوباره انرژی می گیری ، جون می گیری...
انگار ینفر بهت مدد داده ، تا آخر مجلس سینه می زنی .
حالا وقت دعا رسیده...
به رسم مادر باید برای همه دعا کنی .
یاد همه می افتی .
همه اونایی که همون لحظه در حالت گناه هستن ، همه دختر پسرایی که تو خیابونا هستن و خبر ندارن روز شهادت مادرشون هست ! ، همه اونایی که بالاخره به دلایلی این روز رو فراموش کردن ، یاد شیعیان بحرین می افتی ، یاد آیات ...
یاد امام زمان می افتی ، برای همه دعا می کنی ، برای فرج دعا می کنی بعد هم برای خودت.
بر قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها لعنت...

یا زهرا...

 


نوشته شده در یکشنبه 90/2/18ساعت 6:3 صبح توسط احمد متوسلیان دل نوشته ها ( ) |


Design By : Pars Skin